طی شد این عمر، تو دانی به چه سان؟
پوچ و بس تند چنان باد دمان
همه تقصیر من است اینکه خود می دانم
که نکردم فکری که تامّل ننمودم روزی، ساعتی یا آنی
که چه سان می گذرد عمر گران...
کودکی رفت به بازی، به فراغت، به نشاط
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
همه گفتند: کنون تا بچه است!
بگذارید بخندد شادان
که پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست
بایدش نالیدن
من نپرسیدم هیچ!