افق روشن فردا

زندگی زیباست چشمی باز کن گردشی در کوچه باغ راز کن

افق روشن فردا

زندگی زیباست چشمی باز کن گردشی در کوچه باغ راز کن

افق روشن فردا

قصه عشق از آن روز شروع شد که خدا
مهر یک بی کفن انداخت میان دل ما...

و چه شروعی بهتر از این!

آری!
ما از الست طایفه ای سینه خسته ایم
ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم...

در الست بود که پیمان بستیم بر ولایت علی و اولادش...
در الست بود که اولین مجلس روضه را برپا کردیم...

و این عشق تا ابد جوشان و فروزان خواهد ماند...

و میرویم تا پرچم «یا لثارات الحسین» را برفراز قله ابدیت برافرازیم...انشالله

بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با موضوع «روانشناسی» ثبت شده است


فرض کنید در شبی زمستانی مه غلیظی همه جا را فرا گرفته. وقتی متوجه شوید که تا فاصله بیشتر از ۱۰ متری را نمی بینید، چه احساسی خواهید داشت.؟

احتمالا اولین احساس شما توأم با اندکی ترس است. به احتمال زیاد ترمز را فشار می دهید و سرعت اتومبیل را تا حد زیاد کاهش می دهید. به تدریج مه غلیظ تر می شود و شما چند قدمی خود را بیشتر نمی بینید. ممکن است شیشه اتومبیل را پایین بکشید تا بتوانید خط کشی وسط جاده را ببینید

راجع به احساس خود در زمانی که مه ناپدید می شود فکر کنید. در ابتدا چهار قدمی خود را می بینید و کم کم پیچ بعدی جاده هم هویدا می شود. اولین احساستان چیست؟؟